
دگرکهنه شدزخم حالم ، کجایی رفیق نگفتی توازبخت وفالم ،
دگرکهنه شدزخم حالم ، کجایی رفیقنگفتی توازبخت وفالم ، کجایی رفیق
دلم مثل شیشه ترک خورده ازرفتنت
نفس رفته وُ پرملالم ، کجایی رفیق
شدم مرغ عشقی که تنها شدم درقفس
شکسته شده کتف وبالم ، کجایی رفیق
گذشته دگر فصل شادابی وُ شور من
به آخر رسید سن وسالم ، کجایی رفیق
چنان خوگرفتم به غمها من ازدوریت
صدامرده درسینه ، لالم ، کجایی رفیق
بیا تا دوباره ره عاشقی طی کنیم
نباشی چو انگور کالم ، کجایی رفیق!؟
.
.
.
برگشتم،بعد از سه سال...