حوالی این ساعت
حتا عقربه ها هم به خواب می روند
تو امیدت برای بیداری از دست نمی رود
آنقدر شیرین به خواب می روی
که من و عقربه ها دل بیدار کردنت را نداریم
گرچه عقربه ها بی وجدان تر از آن هستند که به من اعتماد کنند
بیدارت می کنند
تو هر صبح بی آنکه من بخواهم
ار کنارم می روی
و هر شب با ساعتی که تازه خریده ای به خانه برمی گردی