
رقیه جان جانم به فدایت برای سر پدر این چنین

رقیه جان جانم به فدایت برای سر پدر این چنین گریه نکن پدر تاب گریت را ندارد!!!
سکوت کمر فکرم را شکست…
خسته ام…
از تظاهر به خندیدن،به بودن،به صبر،به ایستادگی…
کاش میشد به عزراییل رشوه داد…
اینجا !!!
در این سرزمین خاکی
پر است از ادم هایی که مرا نمی فهمند و فقط ترجمه ام می کنند…
نگاه ...
بهترین زبان دنیاست...!