۱۳۹۷_۵۴
شوراندهاےیَم امشب، چون هر شبه بےخوابے
چون بَردهاےام بیمار ، در خانهے اربابے
این میوهے ممنوعه ، تا بود خدایے ڪرد
بر جان بنےآدم، این سیب حوایے ڪرد
درسیطرهے این عشق،وقتے همه جا شد رنگ
وقتے همهے شادے،شد سهم دلے چون سنگ
بایدبهڪدامین شوق،دلرا بدلے خوش ڪرد
تا در تهِ این قصه ، ارثت نشود هے درد
نفرین ڪدامین یار، من را به تو بدبین ڪرد
از چشم خراب تو،این سینه پراز ڪین ڪرد
نفرت ز ڪدامین درد، آبستن جانم شد
ڪاین غصه و غم آبم، این فاصله نانم شد
بغضے ڪه تنفس را، بر سینهے من بسته
محصولِ نگاهے بود ، از چشم زبان بسته
وقتے ڪه تنِ ساده ، درگیر بهارش بود
این سرڪشِدل،سرخود،دیدمڪهخمارشبود
هرشب من واین سیگار،صد بغض تڪانیدیم
تا اندڪی از شب را، بر خواب رسانیدیم
دیشبمنو این خودڪار،یك بیت نخندیدیم
در هر قدم از این شعر، صد بار تو را دیدیم
یك آمدن مشڪوك ، یك رفتن دردآور
یك شعر پر از اشك و، یك بستهے خوابآور
اینها شده میراثی، ڪز عشق به جا مانده
ڪین سلطنت بےرحم، صد غصه به دل رانده
حالا سر هر ڪوچه ، یك شعر عَلَم ڪردم
تا اینڪه تو برگردے، هے درد قلم ڪردم
وقتےڪه بدون تو، این شهر چنین خالےست
برگرد! ڪنارت من ،،، هر روز دلم عالےست
#علی_سلطانی_نژاد
کرمان - كرمان
7326 پست