چی میشه اگه با هم بمونیم؟
+به هم وابسته میشیم..
مثلا حالا نشدیم؟
نگاهم میکند از آن نگاههای عاقل اندر سفیهانه
سرم را پایین می اندازم و میگویم:
-خیلی شدیده....

+چی؟
-دلبستگیم

+تو چی؟
-نمیدونم...
+بخاطر همین میگم نباید حرف بزنیم...
حرف زدن که گناه نیست
+یعنی دوستم داری؟
آرام میگویم :اوهوم
..بلند میشود و کنار پنجره می رود آسمان برق می زند و بعد صدای وحشتناکی فضای اتاق را پر میکند بدون آنکه برگردد و نگاهم کند می پرسد...
+ آخرش که چی؟
هیچ نمیگویم خودم هم به آخرش فکر نکرده ام یا شاید آنقدر فکر کرده ام و بی نتیجه رهایش کرده ام...
نگاهم میکند با تردید ..انگار از چیزی که میخواهد..بگوید در عذاب است...
-در آخر با اشک میگه:باید تمومش کنیم..
.
.
ازیه جایی به بعد دنبال خوشبختی نمیگردی
فقط دلت میخواد اذیت نشی..