در خلوت روشن با تو گريسته ام
براي خاطر زندگان؛
و در گورستان تاريک با تو خوانده ام
زيباترين سرود ها را
و تُرا که مردگان اين سال
عاشق ترين زندگان بوده اند.
عزیزم قلب من رو به تو پرواز میکند مرا ببخش!
از این جرم بزرگ که دوستی است و جنایتها به مکافات آن رخ میدهد چشم بپوشان.
اگر به تو «عزیزم» خطاب کرده ام، تعجب نکن.
خیلی ها هستند که با قلبشان مثل آب یا آتش رفتار میکنند.
عارضات زمان، آنها را نمیگذارد که از قلبشان اطاعت داشته باشند، و هر اراده ی طبیعی را در خودشان خاموش میسازند.
اما من غیر از آنها و همه ی مردم هستم. هر چه تصادف و سرنوشت و طبیعت به من داده، به قلبم بخشیده ام. و حالا میخواهم قلب سمج و ناشناس خود را از انزوای خود به طرف تو پرتاب کنم، و این خیال، مدتها است که ذهن مرا تسخیر کرده است.
میخواهم رنگ سرخی شده، روی گونه های تو جا بگیرم، یا رنگ سیاهی شده، روی زلف تو بنشینم. من یک کوه نشین غیر اهلی، یک نویسنده ی گمنام هستم، که همه چیز من با دیگران مخالف و تمام اراده ی من با خیال دهقانی تو، که بره و مرغ نگاهداری میکنید متناسب است، بزرگتر از تصور تو و بهتر از احساس مردم هستم،
به تو خواهم گفت چه طور، اما هیهات که بخت من و بیگانگی من با دنیا، امید نوازش تو را به من نمیدهد،
آن جا در اعماق تاریکی وحشتناک خیال و گذشته است که من سرنوشت نامساعد خود را تماشا میکنم
دوست کوه نشین تو نیما...
نامه های عاشقانه نیما یوشیج
__________________________
13دی ماه
سالروز درگذشت نیما یوشیج
پدر شعر نو فارسی
نباید اجازه دهیم به بارانی مبدل بشویم که بی صدا و بی نفس می بارد.زیبایی باران در صدایش خلاصه می شود و بارش های بی وقفه و ناگهانیش.
نباید اجازه دهیم به تکه ابری وامانده ، تیره و بی بار مبدل بشویم . شکوه و عظمت آسمانی که ابرهای پر تپشش ، درهم تنیده به پیش می روند ، به غرشش وابسته است.
فروغ عزیزانگار در مسیری از تجسم پرواز بود که یک روز آن پرندهها
نمایان شدند
انگار از خطوط سبز تخیل بودند
آن برگهای تازه که در شهوت نسیم نفس میزدند
فروغ_جان
_____________
تولد بانوی ، واژگان خاص مبارک!
جسورترین زن ایرانی که بدون هیچ نگرانی واسترسی با گامهای محکم و استوار و عزمی راسخ و با دلی سرشار از پاکی و عشق ، قدم به محل اقامت جذامیان گذاشت و با آنها همدل و همزبان شد !!! و ساعتها به درددلشان گوش داد و متاثر شد!!! با آنها غذا خورد و به کاغذهای سفید دفترش پناه برد !!!و غمهایش را با اشک و در نهایت صداقت نوشت ،خانه سیاه ....
که بی شک هنوز هم نمیشود شاهد چنین شجاعت و جسارتی بود!! زنی در آستانه فصلی سرد !!باروحی عاشق و رها از هر قید و شرط !!! با واژگانی نو از فرهنگ لغات انسانیت !فروغ زنی از تبار شجاعان بی مرز ! جاودانه بی تکرار سرزمینمان ! افتخاری برای جهان شعر و ادب !! و انقلابی در زایش عبارتهای بی بدیل !! تولدی دیگر با افتخاری بزرگ در جامعه جهانی شعر و ادبیات!! و ناگاه !! ندانستیم روز بود یا شب !؟ گرچه خودش گفته بود : روز یاشب !!! نه غروبی ابدیست !!! و در واپسین لحظه انوار مانده در امتداد خط افق بر دیوار کوچه های خالی و بی کسی ، زمزمه ای شنیده میشد که : سبز خواهم شد !فروغ تابناک عرصه شعر و هنر این خاک!! پری دریایی کوچک ما !
***************
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب میشود.
"زادروزت خجسته،
یاد و نامت جاودانه باد فروغ عزیز"♥️
امشب ساز دلم غم می نوازد
سه تار خاک خورده ام را بر می دارم
گوشه ی همین اتاق تاریک و نمور
رو به تنهایی ام
سرانگشتان خسته ام را با بی حوصلگی تمام به حرکت وا می دارم
به ناگاه . . .
سه تارم چشم باز می کند
با همان لبخند عاشقانه ی همیشگی
دستی به سر و رویم می کشد
غبار غم از چهره ی پر دردم می زداید
پیشانی ام را می بوسد
و مرا
واژه هایم را
و احساسات شاعرانه ام را
مستانه در آغوش می کشد
رها :
دلت را ، وجودت را
قلبت را به من بسپار
دستت را به من بده
دستهایی که همیشه برای تو باز است...
در من عشقی است
که به نام تو شعله میکشد
.
.
بگو کجای جهان ایستاده ای
که لحظه لحظههای نوشتنم هم دچار تو شده
تو در میان واژهای ذهن من
همیشه شعر میشوی
تو را نه آنگونه که تصور میکنی
که به آب شدن یک شمع
که درونش راز منوریست
دوست میدارم...
با توأم کهنه رفیق ...
یاد ایام قشنگی که گذشت ،
کنج قلبم گرم است ...
در همه حال بیادت هستم .
آرزویم این است ...
تن تو سالم و روحت شاداب ...
دل یکدانه ی تو سبز و بهاری
صبا :
.
تاریخ تولدت مهم نیست،تاریخ تبلورت مهمه
اهل کجا بودنت مهم نیست،اهل و بجا بودنت مهمه
منطقه زندگیت مهم نیست، منطق زندگیت مهمه
گذشته زندگیت مهم نیست
امروزت مهمه که چه گذشته ای واسه فردات بسازی
لمس بودنتون مبارک
فارس
3722 پست