
کوچه پَس کوچه های دلت را خوب می

را خوب می شناسم ،
و بساطِ دلم
را جای جایِ آن پهن می کنم .
عشق می فروشم به تو ،
به قیمتِ نگاهی .
من
روزهایی را می بینم که ستاره ها تو را می خوانند ،
و می نشینند مقابلِ سپیده های نگاهت ....
من
به روزهای سرد می خندم ،
و تو را در بارانیِ رنگ و رو رفته ام ، می پیچم ،
تا سردت نشود .
من به روزهای آفتابی می خندم
و دستهایِ عاشقم ، سایه بانت می شوند .
می دانی ؟
روزی برای تو می خوانم ،
با سازی که خودم می نوازمش ،
و تو
در حالیکه به چشمانِ پُر از اشکم می نگری ،
به ناسازگاری صدایم می خندی .
چه مستانه می خندیدی و من
چه تلخ می گریستم ....
من بیدارم
و می دانم که این رویا نیست .
در کوچه پَس کوچه های تو ،
می خواهم گُم شوم .
می خواهم قایم باشک بازی کنم
می خواهم چشم ببندم از همه ی هراس ها و بی تو بودن ها ،
و تو پیدایم کنی
لابلای همه ی امیدها و انتظار ها .
دست هایم را بگیر
می خواهم با تو از رودها بگذرم
و به آنطرف ها برسم ...
2954 پست