
پنهانت می کنم در ضربان قلبم در لرزش دستانم

در ضربان قلبم
در لرزش دستانم
پنهانم میکنی
درموهایت
در سینه ات
راز مگوی مرا
از سكوتى كه در هواست
بشنو
از درخت و سبزه و سنگ
و دردهایی که
از پیله های گلویم
بر لبانم
پروانه میشوند
تو در من
مى سوزى
تو با من
از ياد مى روى
و ديگر هيچ چکاوکی
گرد هيچ بامى نمى گردد.
شاعر : وحید آریا
118 پست
ولی زوده ازحالا