
آدمها به تاس می مانند، بَرهای مختلف دارند. آدمها می گردند

آدم ها قدر جفت آوردن و جفت پیدا کردن را خیلی وقت ها نمی دانند. وقتی تاس شان نشست کنار هم، چه تاق و چه جفت، یادشان می رود بگردند دور هم و بَرهای دیگرِ هم را هم ببینند و بفهند، تا آدمی را بشناسند. آن ها که تاسشان جفت نشسته و ماندگار شده، شاید می دانند این که می نشیند کنار هم تاس نیست. بخت و اقبال نیست. قصه ی روحِ مثل همی ست. جانِ مثل همی ست.
بارها و بارها تاس ریختن و پای هم نشستن و پس نزدن و جنگیدن و آموختن است که آدم ها را جفتِ ماندگار هم می کند. جنگیدن و آموختن.