کیمیاگری چیره دست
ستاره مرا به اسمان تو دوخته است
و فرشته ای بی نام و نشان
بال مرا به دستهای تو بسته است
هم از این روست
که در فصل های جادویی
خیل پرندگان دریایی
از منظر چشم هی من
در هوای آسمان تو
پرواز خواهند کرد
مـی نـویــسم...
به ” تــــــو ” کـــــه میرســـــم مکـــث میکنـــــم
انگــار در کـــــنارت چیـزی را جــا گذاشتــه ام
در صــدایت ، آرامـــش را در چشـم هایـت ،
زندگــی را در ” تــــو ” ،
تمام مــــن را
به ” تـــو ” کـــــه میرســـــم مکـث میکنـــــم . . . ...
عاشق که میشوی قشنگ میشوی!
قشگ مثل روزهای آفتابی
روزهایی که آفتاب میآید و هوا برای دیدن داغ میشود
قشنگ مثل وقتی که می گویی گرمم است
بیا بریم طرف جایی کنار چشمه ای لب دریایی
قشنگ مثل رفتن های زیر یک درخت
دراز به دراز شدن و رو به آسمان
به هم نگاه کردن قشنگ
نه مثل وقتی که تو را در ابری سوار ببینم
وبگویم اهای کجا ...
بخدا من تو را قشنگ دوست دارم
قشنگ مثل وقتی که باد بگیرد و و ابر برگردد
باران شود و من چتر تو باشم
عاشق که میشوی تو خیلی قشنگ میشوی
دل تنگـــــــــــم
به قاعده ی یک سفر
پر از فاصله
به شماره ی اتوبوس*های راه شب
کافه*های خمار در امتداد شب
دل* تنگــــــــــــــم
به اندازه تمام روز*هایی* که ما
از بین اینهمه نبودن
باز نبودن را انتخاب کرده ایم
دل* تنگــــــــــــــــم